
در يك روز سرد و تاريك زمستان سال 1847 ميلادى در عمارت كوچكى در يكى از شهرهاى آمريكا پسرى بدنيا آمد. اسم او را توماسالوا اديسون گداشتند ولى او را ال مىخواندند. ال بچه كنجكاوى بود و هر روز آثار هوش و استعداد در او نمايانتر ميگشت. وى نزد مادرش تاريخ آمريكا و جهان و آثار مورخان و دانشمندان مشهور را فرا گرفت.
در دوازده سالگى ال در ساعاتيكه درس نميخواند با اجازه پدر و مادرش بكار ميپرداخت؛ و با پشتكار اجازه فروش روزنامه و كتاب و مجله را در قطار راه آهن بدست آورد. هر روز ساعت شش صبح از خواب بر مىخواست تا خود را بقطار برساند. وقتيكه در آخرين ايستگاه پياده مىشد، باشتاب بكتابخانه شهر ميرفت و چندين ساعت كتاب ميخواند و ساعت ششونيم بعدازظهر با قطار بخانه مراجعت مىكرد و باز به مطالعه كتابهاى علمى ميپرداخت.
ال به تلگراف علاقه بسيارى داشت، و مدتى با تلگرافچيها كار ميكرد، در قطار كنار راننده مىنشست و كار قسمتهاى مختلف ماشين بخار را ياد ميگرفت. ال جوان بشدت مفتون تأثير قوه برق بود و آزمايشهاى او در كارخانه تعمير ماشينهاى بخار، او را واداشت كه از روزنامهفروشى دست بردارد و بجانب اختراع كشيده شود. از سپيدهدم تا نيمه شب كار ميكرد و بدون احساس خستگى وظايف مختلف را انجام ميداد. مدت سه ماه پشت دستگاه تلگراف نشست و بتدريج اطلاعات كافى بدست آورد و كمكم توانست بدون كمك ديگران يك خط بزرگ مخابراتى را اداره كند و دستگاه تلگرافى به دست خويش بسازد.
ادامه مطلب